عکاس : بهنام شریفی
عکاس : بهنام شریفی
گروهی از هنرمندان رامشیری تقدیم می کنند.
نمایشگاه نقاشی در محل کتابخانه شهید مطهری شهرستان رامشیر برگزار گردید.
زمان : ۸:۳۰ الی ۱۲صبح / ۱۵ الی ۱۷:۳۰
در نظر داشته باشید این نمایشگاه به مدت ۱۰دروز به روی همشهریان عزیز دایر می باشد.
آیا می دانید؟....
سنگین ترین عنصر ،عنصر 118 که بیش از دو برابر عنصر چاق وچله سزیم وزن دارد!
سبک ترین عنصر هیدروژن است!
معروف ترین عنصر دوباره هیدروژن بیش از 90% همه ی اتم ها در جهان هیدروژن است!
سخترین عنصرکربن به شکل الماس ( وقتی یک تکه کربن برای میلیون ها سال زیر فشار بسیار مدفون بماند تبدیل به الماس می شود)!
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کاربران محترم
لطفا رمز عبور کاربری خود را از طریق پیام وبلاگ به مدیریت
رامشیر بی درد سر(آقای بهنام شریفی)
ویا از طریق پیام کوتاه به شماره 09381739297
ارسال نمایید.
باتشکراز شما
مدیریت رامشیر بی درد سر
فرا رسيدن ماه محرم الحرام را به امام عصر (عج) تسليت باد
چه شد ما را به مهمانی نبردی
به آن وادی قرآنی نبردی
چه شد ما را ندانستی تو لایق
از این دریای طوفانی نبردی
در آنجایی که زهرا میزبان است
مرا حتی تو یک انی نبردی
نمی دانم چه دیدی از دل من
که تا آن بزم نورانی نبردی
مرا در مجلسی که یاد زینب
شبانه روز می خوانم نبردی
ولیکن شکر می گویم که مارا
میان فرقه ثانی نبردی
چه دانم آخر کارم چگونه است
تو که ما را به مهمانی نبردی
شاعره: دختر خردسال رامشیری ستاره نام آور
بمناسبت هفته کتاب نمایشگاه بزرگ کتاب با با ۳۰۰۰ عنوان در زمینه های متنوع شامل:
تاریخی، ادبی، مذهبی، رمان،روانشناسی و ...
هر کتاب با ۲۰٪ تخفیف
مکان: رامشیر- خیابان شهید مطهری- کتابخانه شهید مطهری
زمان:۲۰الی ۳۰ آبان
کسب 5 مدال طلا در مسابقات آزاد و انتخابی کشوری کونگ فو استان خوزستان توسط تیم 5 نفره
نین جوتسو شهرستان رامشیررا به مردم ورزش دوست رامشیری تبریک عرض می نمایم.
مدیریت رامشیر بی درد سر
یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند، یادمان باشد که دلی نو بخریم.
یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند
یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم
یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید.
یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!
یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم.
یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم.
یادمان باشد که : هرگر به تمامی ناامید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی
یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد.
یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک
یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: حمل باری که خودم هستم تا آخر راه.
یادمان باشد که : همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است.
يادمان باشد كه :خــدا تا اخره جاده هست ...
تعداد صفحات : 10
آخری هم می شود دروازه بان!
یاد آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هرچه را می خواستم آماده بود
وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بدادا و قم قمی
من وزیر گشتم و افتادم زجاه
دومی به جای من گردید شاه
تا به خود آیم و خود داری کنم
سومی آمد و او شد خواهرم
دختری زیبا و خوشرو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و آه
جای سبزی و نشاط و خرمی
سر رسید از گَرد راه چهارمی
دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی و گل در نگاهم سنگ شد
داشتم می کردم عادت ناگهان
پنجمی هم پانهاد بر این جهان
بهر سوختن پنج تن کافی نبود
ششمی هیزم شد و ما مثل دود
ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد وفرهاد وهفتم مهین
خانه مان گردید در هم بر همی
سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
ای امان و ای امان و ای امان
ای امان از دست بابا و مامان
مادرم شد بار دیگر حامله
این که آید تیم فوتبال کامله
ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد و عباس و مهین
علیمردان گل و معصومه جان
آخری هم می شود دروازبان
به وبلاگ خودتان خوش آمدید.
حضرت رسول اکرم(ص):
در طلب دنیا معتدل باشید وحرص نزنید،زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.
لطفا نظرات،پیشنهادات و انتقادات خود را در قسمت نظر دهی وبلاگ قرار دهید.
با تشکر مدیر وبلاگ
یک زن بیشتر نباید گرفت!!!
دو زن در خانه آوردن خلافست
زنان را از خود آزردن خلافست
ز زنها تو سری خوردن خلافست
ز یک زن بیشتر بردن خلافست
بلی در عهد سابق بی بهانه
دو زن می برد هر مردی به خانه
ولی امروز ، این عهد و زمانه
ز یک زن بیشتر بردن خلافست
اگر چه فال بین گفته است در فال
دو زن در طالعت دیده است رمال
ولی امسال با این وضع و این حال
ز یک زن بیشتر بردن خلافست
ببر یک زن تو در فصل جوانی
دو زن باشد بلای ناگهانی
به یک زن کن قناعت تا توانی
ز یک زن بیشتر بردن خلافست
زن اول به تو حرمت گذارد
زن دوم دمار از تو در آرد
زن سوم به خاکت می سپارد
ز یک زن بیشتربردن خلافست
می آمدی هر شب به خوابم تو چاک چاک
با یک لباس خاکی و یک چفیه و پلاک
من می دویدم تا که شاید باورت کنم
آویز شانه ات بشوم من ،شبیه ساک
این عقده های کودکی یک بغض می شوند
بغضی ست در گلوی غزل ،یک بغض ابر ناک
بابا فقط یک روز از هر سال مال تو
مثل درختکاری و روز هوای پاک
اینجا هوای شهر پر از بوی خردل است
چشمان هرزه گی به رنگ شاخه های تاک
من کوچه ها را در پی نامت دویده ام
بابا بیا ، که دخترت از گریه شد هلاک
امروز از گروه تفحص خبر رسید
پیدا شد استخوان پدر از میان خاک
شاعره رامشیری : ساجده کرونی
با سلام و احترام:
امیدوارم طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه الهی شده باشد.
به به!به غذای ایرونی اشکنه!!!
ای خدا ترسم بمیرم ز آرزوی اشکنه
زرد شد رخساره ام مانند روی اشکنه
دوست دارم بسکه او را گر بمیرم راستی
زنده می گردم دوباره من ز بوی اشکنه
از خوراک "راگو و کتلیت" باشد خوبتر
تخم مرغی را که اندازند توی اشکنه
جان به قربان پیاز داغش که داغم زنده کرد
سرخ رو دیدم که افتادست روی اشکنه
می کنم بر سوریان شهر من بس افتخار
گر ببینم خویشتن را روبروی اشکنه
خط سبز مهوشان را شنبلیله کرد پست
چون که او باشد در عالم آبروی اشکنه
کاسه ی ترشی بپای سفره دیدم گفتم این
هست بی شک و ریا دختر عموی اشکنه