loading...
& رامـ ـشـ ــیـ ـر بــ ـی درد ســـ ـــر &
بهنام بازدید : 1238 یکشنبه 04 اردیبهشت 1390 نظرات (1)

 

بنیانگذار رامشیر (خلف آباد) کیست؟

مشعشعیان در قرن نهم هجری (۸۴۵ق) حکومتی شیعی بر مبنای آموزه ها و تعالیم سید محمد بن فلاح در حویزه پایه ریزی کردند. سید مطلب مشعشعی نواده ی چهارم سید محمد فارغ از دغدغه های قدرت و حکومت و بی آنکه در فکر کسب قدرت باشد، امیری دانشمند و دانش پرور بود. او با فراخواندن علما به حویزه و تأسیس مدرسه ی علوم دینی در آن شهر موجبات تربیت نسل جدیدی از امرای مشعشعی گردید. فرزند او سید خلف و نواده ی او سید علی خان از جمله تربیت یافتگان این دوره هستند که از علمای شیعه محسوب شده و تألیفات ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته اند.

سید مطلّب موسوی مشعشعی، پدر سید مبارک خان را باید یکی از علمای برجسته و تأثیرگذارِ اواخرِ قرن دهم هجری نامید. او فرزند سید بدران بن سید فلاح بن سید محسن بن سید محمد مشعشعی است و با چهار پشت به بنیان گذار حکومت مشعشعیان، یعنی سید محمد بن فلاح می رسد. سید مطلّب بدون آن که سودای قدرت و فرمانروایی در سر داشته باشد، به جای وارد شدن در حوزه ی قدرت و منازعات مرتبط به آن، با روی آوردن به اقدامات و فعالیت های فرهنگی، منشأ خدمات شایانی گردید و نام نیکی از خود به جای گذاشت. او جزء معدود موالیِ مشعشعی بود که پدرش سید بدران، برادرش سید سجاد و پسرش سید مبارک، همگی فرمانروا و حاکم بودند، اما او بر اریکه ی قدرت ننشست و به فکر به دست آوردن آن نبود. همین خصلت سید مطلّب سبب گردید تا دوره ی او، عصر طلاییِ مشعشعیان در عرصه ی علم و ادب باشد و پس از آن، علمای چندی از خاندان مشعشعی پا به عرصه ی وجود گذارند.

سید خلف مشعشعی فرزندِ خلفِ سید مطلّب است .وی نه تنها راه و روش پدر را در میل و گرایش به علوم آن روز دنبال کرد؛ بلکه فراتر از او، در این راه آن چنان پیش رفت که یکی از علمای شیعه گردید.۱ او فرزند سید مطلّب، با مادری از بنی تمیم بود و در جوانی در رکاب برادر بزرگ ترش سید مبارک بود. او به همراه برادرش در بسیاری از نبردها، حضور فعال داشت و رشادت ها و دلاوری ها از خود نشان داده بود.۲ علاوه بر شجاعت و مرتبه ی علمی، سید خلف دارای قریحه ی شاعری نیز بود. ریاضت پیشگی و عبادت سید خلف، سبب گردیده بود تا همواره او را در عبادت، مثال بزنند.۳ هم چنین از علاقه ی سید خلف درباره ی عمران و آبادی قریه ها و احیا و آبیاری اراضی، یاد کرده اند؛ کما این که خلف آباد به عنوان یکی از قصبه های مهم مشعشعیان با ابتکار او آباد و به نام او نام گذاری شد ۴

اما آن چه شأن و منزلت علمی سید خلف مشعشعی را بیش از هر چیز برجسته و متجلی می گرداند کتاب های او است، که مزید بر شجاعت، عبادت، علاقه به عمران و آبادانی و قریحه ی شاعری این عالِم بزرگوار است. مجموعه ی آثار گران بهای به جا مانده از سید خلف مشعشعی عبارت از: سیف الشیعة، در حدیث و در طعن دشمنان شیعه؛ برهان شیعه، در اثبات امامت؛ الحجة البالغة، در کلام و هم چنین اثبات امامت؛ فخر الشیعة، در فضایل امام علی علیه السلام ؛ المنهج القویم، در کلام حضرت علی علیه السلام و حق الیقین در سلوک و طریقت می باشند.۵

بعد از سید خلف می بایست از پسر او سید علی، معروف به سید علی خان نام برد؛ او نیز از جمله دانشمندان بزرگ شیعه است. نویسنده ی کتاب ریاض العلماء او را از «اکابر علما» می داند، که به تصوف نیز گرایش داشته است. به اعتقاد او بخش اعظم نوشته های سید نعمت الله [جزایری] شوشتری برگرفته از تألیفات این سید بزرگوار است.۶ علامه محمد بن حسن حّر عاملی نیز او را عالم، فاضل، شاعر و ادیب گرانقدری می داند که در باب اصول و امامت و... ، تألیفاتی از خود به یادگار گذاشته است.۷

م سامی
محمد عتابی _دبیر دبیرستان های رامشیر
پی نوشت:
۱ احمد کسروی، تاریخ پانصد ساله ی خوزستان،، ص ۷۰.
۲ همان، ص ۶۲.
۳ میرزا عبدالله افندی تبریزی، ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج ۲، ص ۲۴۷.
۴ محمدعلی رنجبر، مشعشعیان، ماهیت فکری ـ اجتماعی و فرایند تحولات تاریخی، ص ۳۵۰.
۵ افندی تبریزی، همان، ص ۲۴۵.
۶ .همان، ج ۴، ص ۷۷ ـ ۷۸.
۷ ـ شبر، جاسم حسن، تاریخ مشعشعیان ،ص ۱۳۷
منابع ومآخذ:
ـ افندی تبریزی، میرزا عبدالله، ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج ۳ (قم، ۱۴۰۱ق).
ـ رنجبر، محمد علی، مشعشعیان، ماهیت فکری ـ اجتماعی و فرآیند تحولات تاریخی ؛تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۸۲ .
ـ شبر، جاسم حسن، تاریخ مشعشعیان تهران، چاپ خانه الآداب، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۵م .
ـ کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله ی خوزستان (تهران، انتشارات گام ـ پایدار، ۱۳۵۶ ش .
مقالات ارسالی به آفتاب
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط گل بسر در تاریخ 1348/10/11 و 19:18 دقیقه ارسال شده است

سلام داداشی جون
وبلاگت خوب و جالبه
خواستی تبادل لینک کنی ما هستیمشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلام بهنام شریفي26ساله ازاستان خوزستان شهرستان رامشیر هستم. در صورت علاقه مي توانيد در اين وبلاگ مطالب زيبا و عكس هاي ديدني خود را درج نماييد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از وبلاگ رامشیر بی درد سر راضی هستید؟
    از کدام مطلب خوشتان می آید؟
    از کدام شهرستان هستید؟
    * بخش طنز*

     آخری هم می شود ‌دروازه بان!

     

    یاد آن روزی که بودم اولی 

     ناز و طناز و عزیز و فلفلی

    شاه خانه بودم و با داد و دود

    هرچه را می خواستم آماده بود

    وای از آن روزی که آمد دومی

     نق نقو و بدادا و قم قمی

    من وزیر گشتم و افتادم زجاه

     دومی به جای من گردید شاه

    تا به خود آیم و خود داری کنم

    سومی آمد و او شد خواهرم

    دختری زیبا و خوشرو مثل ماه 

    من و داداشم کشیدیم سوز و آه

    جای سبزی و نشاط و خرمی

     سر رسید از گَرد راه چهارمی

    دیگر آن خانه برایم تنگ شد

    سبزی و گل در نگاهم سنگ شد

    داشتم می کردم عادت ناگهان

     پنجمی هم پانهاد بر این جهان

    بهر سوختن پنج تن کافی نبود

     ششمی هیزم شد و ما مثل دود

    ناصر و منصور و شهناز و شهین

    احمد وفرهاد وهفتم مهین

    خانه مان گردید در هم بر همی

    سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی

    ای امان و ای امان و ای امان

    ای امان از دست بابا و مامان

    مادرم شد بار دیگر حامله

    این که آید تیم فوتبال کامله

    ناصر و منصور و شهناز و شهین

     احمد و فرهاد و عباس و مهین

    علیمردان گل و معصومه جان 

     آخری هم می شود دروازبان 

    رامشیر بی درد سر

    به وبلاگ خودتان خوش آمدید.

    *بخش مذهبی*

    حضرت رسول اکرم(ص):

    در طلب دنیا معتدل باشید وحرص نزنید،زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.

    *بخش مذهبی*
    حضرت رسول اکرم (ص) :

    بهترين كارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نيكي به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا .
    *بخش مذهبی*
    حضرت رسول اکرم (ص) :

    محبوبترين بندگان در پيش خدا پرهيزگاران گمنامند .
    رامشیر بی درد سر

     لطفا نظرات،پیشنهادات و انتقادات خود را در قسمت نظر دهی وبلاگ قرار دهید.

    با تشکر مدیر وبلاگ

    *بخش طنز*

    یک زن بیشتر نباید گرفت!!!

    دو زن در خانه آوردن خلافست

    زنان را از خود آزردن خلافست

    ز زنها تو سری خوردن خلافست

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    بلی در عهد سابق بی بهانه

    دو زن می برد هر مردی به خانه

    ولی امروز ، این عهد و زمانه

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    اگر چه فال بین گفته است در فال

    دو زن در طالعت دیده است رمال

    ولی امسال با این وضع و این حال

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    ببر یک زن تو در فصل جوانی

    دو زن باشد بلای ناگهانی

    به یک زن کن قناعت تا توانی

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    زن اول به تو حرمت گذارد

    زن دوم دمار از تو در آرد

    زن سوم به خاکت می سپارد

    ز یک زن بیشتربردن خلافست 

    شعر دفاع مقدس

    می آمدی هر شب به خوابم تو چاک چاک

    با یک لباس خاکی و یک چفیه و پلاک

     

    من می دویدم تا که شاید باورت کنم

    آویز شانه ات بشوم من ،شبیه ساک

     

    این عقده های کودکی یک بغض می شوند

    بغضی ست در گلوی غزل ،یک بغض ابر ناک

     

    بابا فقط یک روز از هر سال مال تو

    مثل درختکاری و روز هوای پاک

     

    اینجا هوای شهر پر از بوی خردل است

    چشمان هرزه گی به رنگ شاخه های تاک

     

    من کوچه ها را در پی نامت دویده ام

    بابا بیا ، که دخترت از گریه شد هلاک

     

    امروز از گروه تفحص خبر رسید

    پیدا شد استخوان پدر  از میان خاک

     

                            شاعره رامشیری : ساجده کرونی

    رمضان کریم

    با سلام و احترام:

    امیدوارم طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه الهی شده باشد.

     

    آمار سایت
  • کل مطالب : 92
  • کل نظرات : 93
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 45
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 80
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 80
  • بازدید ماه : 440
  • بازدید سال : 2,491
  • بازدید کلی : 98,489
  • کدهای اختصاصی

    


    * بخش طنز *

    به به!به غذای ایرونی اشکنه!!!

    ای خدا ترسم بمیرم ز آرزوی اشکنه

    زرد شد رخساره ام مانند روی اشکنه

    دوست دارم بسکه او را گر بمیرم راستی

    زنده می گردم دوباره من ز بوی اشکنه

    از خوراک "راگو و کتلیت" باشد خوبتر

    تخم مرغی را که اندازند توی اشکنه

    جان به قربان پیاز داغش که داغم زنده کرد

    سرخ رو دیدم که افتادست روی اشکنه

    می کنم بر سوریان شهر من بس افتخار

    گر ببینم خویشتن را روبروی اشکنه

    خط سبز مهوشان را شنبلیله کرد پست

    چون که او باشد در عالم آبروی اشکنه

    کاسه ی ترشی بپای سفره دیدم گفتم این

    هست بی شک و ریا دختر عموی اشکنه

    بخش طنز
    نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس‏
    دیدم به خواب حافظ، توى صف اتوبوس
    ....
    گفتم : سلام خواجه ، گفتا : علیک جانم
    گفتم : کجا روانى ؟ گفتا : خودم ندانم
    ...
    گفتم : بگیر فالى ، گفتا : نمانده حالى
    گفتم : چگونه‏اى ؟ گفت : در بند بى‏خیالى
    ...
    گفتم که : تازه تازه شعر و غزل چه دارى؟
    گفتا که : مى‏سرایم شعر سپید بارى‏
    ...

    گفتم : کجاست لیلى ؟ مشغول دلربایی؟
    گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایى
    ....
    گفتم : بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز
    گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
    ...
    گفتم : بگو زمویش ، گفتا : که مِش نموده
    گفتم : بگو ز یارش ، گفتا : ولش نموده
    ...
    گفتم : چرا چگونه ؟ عاقل شدست مجنون ؟
    گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
    ...
    گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
    گفتا : خریده قسطى تلویزّیون به جایش

    ...‏
    گفتم : بگو ز ساقى ، حالا شده چه کاره‏ ؟
    گفتا : شده پرستار یا منشى اداره

    گفتم : بگو ز زاهد ، آن رهنماى منزل
    گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
    ...
    گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم‏ها
    گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
    ...
    گفتم : بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
    گفتا : پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى

    گفتم که : قاصدت کو ؟ آن باد صبح شرقى
    گفتا که : جاى خود را داده به فکس برقى
    ...
    گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
    گفتا : به جاى هدهد دیش است و ماهواره
    ...‏
    گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
    گفتا : به پست داده، آوُرد یا نیاوُرد ؟
    ...
    گفتم : بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
    گفتا که : ادکلن شد در شیشه‏هاى رنگى
    ...‏
    گفتم : سراغ دارى میخانه‏اى حسابى ؟
    گفتا : آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
    ...
    گفتم : بیا دو تایى لب تر کنیم پنهان
    گفتا : نمى‏هراسى از چوب پاسبانان

    گفتم : شراب نابى تو دست و پات دارى ؟
    گفتا : به جاش دارم وافور با نگارى‏
    ...
    گفتم : بلند بوده موى تو آن زمانها
    گفتا : به حبس بودم ، از ته زدند آنها
    ...
    گفتم به لحن لاتی : حافظ ما رو گرفتى ؟
    گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتى