loading...
& رامـ ـشـ ــیـ ـر بــ ـی درد ســـ ـــر &
بهنام بازدید : 344 یکشنبه 04 اردیبهشت 1390 نظرات (0)

 

   شاید چراهای زیادی درذهن شما همچون نویسنده این سطور مطرح باشد، پرسش هایی که گاه وبی گاه رخ می نماید وچون پاسخی نمی یابندسؤال های دیگری راباخود درذهن به یادگارمی گذارندوپس ازمدتی برای سرکشی ازکاشته های خوددوباره آفتابی می گردند! پرسش هایی پیرامون دیروز،امروز وفردا سؤالهای که فرد،گروه وجامعه رادربرمی گیرد؛

 

چراکه هرکدام درآن نقشی ایفا می نمایند.پرسش هایی پیرامون عقب ماندگی و پیشرفت، رشدو توسعه همه جانبه.
اینکه چراجوامع دیگرپیش رفتند وماازقافله عقب ماندیم و اینکه  چراهمچون مسافری خسته ،ناامیدو دورمانده ازسرمنزل مقصود تلاش بی نتیجه ای راپی می گیریم؟ گویـی درمسیــری دایره وارگام می زنیم که تلاش وسرعت نفس گیر،مارابه همان نقطه اول دراین دورباطل میرساند.خلل در اقتصاد وفرهنگ ، کاستی ها ونابسامانی های انتقاد آمیزدرحوزه ی علم وفناوری، ورزش وبهداشت و.... همجا حضور دارد ولــذا سؤالهای مکرری درذهن وزبان جـاری می سازد؛که شاه بیت آن دراین پرسش اساسی خلاصه می شود که چرااینچنین؟ به راستی علت چیست وکمبود کجاست؟آیا استعداد وبهره هوشی مردمان این آب وخاک اندک است یابا کمبود منابع وامکانات اولیه مواجه هستیم؟ ماراچه شده است که باوجود  سرزمینی گسترده وتاریخی کهن ازملل تازه به دوران رسیده عقب افتادیم ومردمانی بامنابع وامکانات کمتردرابعاد گوناگون، گوی سبقت ازما ربودندوما انگشت تعجب بردهان گرفته ، شاهد سبقت گرفتن دیگران و عقب افتادگی خود ازقافله هستیم ؟!
این سؤال تاریخی عباس میرزا شاهزاده آگاه قاجارازسفیرفرانسه درایران راباید بارها وبارها از خود بپرسیم که چراملل غرب واخیراَ شرق پیشرفت کردندوما همچنان به گذشته های دور افتخارمی کنیم؟شاید پاسخ به این پرسش قدیمی ومکررآسان به نظر آیدو شایدپاسخ های آماده ای برای آن داشته باشیم . استبداد، استعمار،بی لیاقتی شاهان.اما اغلب این پاسخ ها سؤال های دیگری رادرذهن متبادر می سازد که مسئله را پیچیده ترمی نماید.
باید بدانیم ازگذشته تا کنون پاسخ های مختلفی به این چرای بزرگ داده شده است . ومطرح کنندگان وپاسخ گویان به فراخور زمان ومشرب فکری دراین زمینه قلم فرسایی کرده ویادرمنابر ومجامع بازگو نموده اند. به نظرمی رسد پاسخ های  به این پرسش اساسی راباید دریک عبارت جستجو کردکه همانا بحث شایسته سالاری ونتایج آن است . بررسی تاریخی نشان می دهد انگشت نهادن براین نکته به عنوان معضل وراه حل مسئله درجامعه ما واقعیتی انکارناپذیر است .چراکه هرگاه به این موضوع یعنی انتخاب وبکارگیری شایسته گان درجامعه توجه شده،شاهد پیشرفت چشمگیری درابعاد گوناگون بوده ایم .کماینکه شواهدتاریخی یکی ازعلل اساسی سقوط حکومت ها وعقب گرددرابعادگوناگون راناشی ازبی توجهی به شایسته ســـالاری می دانند.به منظور خودداری ازپیوند موضوع به گذشته های دور واطاله کلام به چند شاهد تاریخی اکتفا می کنیم؛
 یکی ازعلل اصلی پیشرفت وموفقیت حکومت سلجوقی در دوره ملکشاه درایران،بکارگیری واستفاده ازتوانایی های مرد شایسته ای به نام خواجه نظام الملک توسی است؛مردی که علم وسیاست راباهم درآمیخت ومحصول آن قدرت وپیشرفت سیاسی –اجتماعی ایران دوران سلجوقی است .به طوریکه هنوزآثارآن شکوفایی رادرآثار معماری وعلمی   می بینیم. ویااینکه علت شکوفایی وپیشرفت جامعه دردوره ی صفوی به ویژه دردوران شاه عباس ،توجه برخی شاهان صفوی به فرایند پراهمیت شایسته سلاری است.بطوریکه مورخان ،جامعه آن روز راجامعه فضیلت سالارنامیده اند(1) ازجهت دیگرعلت اساسی سقوط حکومت ها وعقب ماندگی جوامع  بی توجهی به این اصل مهم است؛
گویند ازمحمدبن طاهرآخرین امیرسلسله طاهریان علت زوال حکومت خاندانش راپرسیدند،گفت:.... واگذاری منصب های عالی به غیراهل .همین معنی قاضی صاعدنیشابوری خطاب به طغرل سلجوقی اظهارداشتکه ؛ «زوال دولتها بزرگ وخاندانهای قدیم به این علت است که ایشان کارهای بزرگ رابه مردم اراذل وادانی(نالایق) می دادند وآنها ازعهده برنمی آمدند.»(2)دراین رابطه نبی مکرم اسلام (ص) هشدار داده است که؛«وقتی کاربه دست نااهلان سپارندمنتظر رستاخیز باشید.»(3)  و «هرکس فردی را برده تن ریاست دهد وبداندکه میان آنها کسی هست که ازاوبرتراست باخداوپیغمبر وگروه مسلمانان تقلب کرده است .»(4)
آری ،چه دیروزو  امروزو یا فرداهای آینده بکارگیری افراد براساس منافع کوتاه مدت باندی وگروهی وحزبی وبی توجهی به شایستگی تقلب درکار جامعه است وتقلب درهرکاری نتایج خاص خودراداردلذابه جرأت علت ا وضاع این چنینی رابایددرتقلب درامرتوجه و بکارگیری شایستگان دانست. وتاامت دراین وادی گام می نهدهرروزازسرمنزل دورتر خواهندشد.پیامبر اسلام (ص) می فرماید:«امتی نبوده ونیست که حکومت خویش رابه فردی سپردکه درمیان امت فردی داناتر ازاوباشدوسرنوشت آن امت همچنان به پستی نگرایدمگرازآنچه کرده اند برگردند.»(5)
بدیهی است هراندازه درمیان ملتی شایسته سالاری صورت عیان به خودگیردامردین ودنیای آنها سروسامان یبشتری خواهد داشت.


پی نوشت ها:
1-سیوری ،راجر:ایران عصرصفوی ،ترجمه کامبیز عزیزی،انتشارات  مرکز1372ص 180
2-حکیمی،محمود:هزارویک حکایت تاریخی(1) ،انتشارات قلم،1373 ،ص 44
3-نهج الفصاحه،ترجمه ابوالقاسم پاینده،انتشارات جاویدان ، 1361، ص 48
4-پیشین؛ ص 207
5-تاریخ سیاسی صدراسلام به روایت سلیم بن قیس و.... ترجمه وتدوین محمودرضاافتخارزاده،انتشارات رسالت قلم،1377ص 155

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلام بهنام شریفي26ساله ازاستان خوزستان شهرستان رامشیر هستم. در صورت علاقه مي توانيد در اين وبلاگ مطالب زيبا و عكس هاي ديدني خود را درج نماييد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از وبلاگ رامشیر بی درد سر راضی هستید؟
    از کدام مطلب خوشتان می آید؟
    از کدام شهرستان هستید؟
    * بخش طنز*

     آخری هم می شود ‌دروازه بان!

     

    یاد آن روزی که بودم اولی 

     ناز و طناز و عزیز و فلفلی

    شاه خانه بودم و با داد و دود

    هرچه را می خواستم آماده بود

    وای از آن روزی که آمد دومی

     نق نقو و بدادا و قم قمی

    من وزیر گشتم و افتادم زجاه

     دومی به جای من گردید شاه

    تا به خود آیم و خود داری کنم

    سومی آمد و او شد خواهرم

    دختری زیبا و خوشرو مثل ماه 

    من و داداشم کشیدیم سوز و آه

    جای سبزی و نشاط و خرمی

     سر رسید از گَرد راه چهارمی

    دیگر آن خانه برایم تنگ شد

    سبزی و گل در نگاهم سنگ شد

    داشتم می کردم عادت ناگهان

     پنجمی هم پانهاد بر این جهان

    بهر سوختن پنج تن کافی نبود

     ششمی هیزم شد و ما مثل دود

    ناصر و منصور و شهناز و شهین

    احمد وفرهاد وهفتم مهین

    خانه مان گردید در هم بر همی

    سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی

    ای امان و ای امان و ای امان

    ای امان از دست بابا و مامان

    مادرم شد بار دیگر حامله

    این که آید تیم فوتبال کامله

    ناصر و منصور و شهناز و شهین

     احمد و فرهاد و عباس و مهین

    علیمردان گل و معصومه جان 

     آخری هم می شود دروازبان 

    رامشیر بی درد سر

    به وبلاگ خودتان خوش آمدید.

    *بخش مذهبی*

    حضرت رسول اکرم(ص):

    در طلب دنیا معتدل باشید وحرص نزنید،زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.

    *بخش مذهبی*
    حضرت رسول اکرم (ص) :

    بهترين كارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نيكي به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا .
    *بخش مذهبی*
    حضرت رسول اکرم (ص) :

    محبوبترين بندگان در پيش خدا پرهيزگاران گمنامند .
    رامشیر بی درد سر

     لطفا نظرات،پیشنهادات و انتقادات خود را در قسمت نظر دهی وبلاگ قرار دهید.

    با تشکر مدیر وبلاگ

    *بخش طنز*

    یک زن بیشتر نباید گرفت!!!

    دو زن در خانه آوردن خلافست

    زنان را از خود آزردن خلافست

    ز زنها تو سری خوردن خلافست

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    بلی در عهد سابق بی بهانه

    دو زن می برد هر مردی به خانه

    ولی امروز ، این عهد و زمانه

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    اگر چه فال بین گفته است در فال

    دو زن در طالعت دیده است رمال

    ولی امسال با این وضع و این حال

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    ببر یک زن تو در فصل جوانی

    دو زن باشد بلای ناگهانی

    به یک زن کن قناعت تا توانی

    ز یک زن بیشتر بردن خلافست

    زن اول به تو حرمت گذارد

    زن دوم دمار از تو در آرد

    زن سوم به خاکت می سپارد

    ز یک زن بیشتربردن خلافست 

    شعر دفاع مقدس

    می آمدی هر شب به خوابم تو چاک چاک

    با یک لباس خاکی و یک چفیه و پلاک

     

    من می دویدم تا که شاید باورت کنم

    آویز شانه ات بشوم من ،شبیه ساک

     

    این عقده های کودکی یک بغض می شوند

    بغضی ست در گلوی غزل ،یک بغض ابر ناک

     

    بابا فقط یک روز از هر سال مال تو

    مثل درختکاری و روز هوای پاک

     

    اینجا هوای شهر پر از بوی خردل است

    چشمان هرزه گی به رنگ شاخه های تاک

     

    من کوچه ها را در پی نامت دویده ام

    بابا بیا ، که دخترت از گریه شد هلاک

     

    امروز از گروه تفحص خبر رسید

    پیدا شد استخوان پدر  از میان خاک

     

                            شاعره رامشیری : ساجده کرونی

    رمضان کریم

    با سلام و احترام:

    امیدوارم طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه الهی شده باشد.

     

    آمار سایت
  • کل مطالب : 92
  • کل نظرات : 93
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 45
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 50
  • بازدید ماه : 410
  • بازدید سال : 2,461
  • بازدید کلی : 98,459
  • کدهای اختصاصی

    


    * بخش طنز *

    به به!به غذای ایرونی اشکنه!!!

    ای خدا ترسم بمیرم ز آرزوی اشکنه

    زرد شد رخساره ام مانند روی اشکنه

    دوست دارم بسکه او را گر بمیرم راستی

    زنده می گردم دوباره من ز بوی اشکنه

    از خوراک "راگو و کتلیت" باشد خوبتر

    تخم مرغی را که اندازند توی اشکنه

    جان به قربان پیاز داغش که داغم زنده کرد

    سرخ رو دیدم که افتادست روی اشکنه

    می کنم بر سوریان شهر من بس افتخار

    گر ببینم خویشتن را روبروی اشکنه

    خط سبز مهوشان را شنبلیله کرد پست

    چون که او باشد در عالم آبروی اشکنه

    کاسه ی ترشی بپای سفره دیدم گفتم این

    هست بی شک و ریا دختر عموی اشکنه

    بخش طنز
    نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس‏
    دیدم به خواب حافظ، توى صف اتوبوس
    ....
    گفتم : سلام خواجه ، گفتا : علیک جانم
    گفتم : کجا روانى ؟ گفتا : خودم ندانم
    ...
    گفتم : بگیر فالى ، گفتا : نمانده حالى
    گفتم : چگونه‏اى ؟ گفت : در بند بى‏خیالى
    ...
    گفتم که : تازه تازه شعر و غزل چه دارى؟
    گفتا که : مى‏سرایم شعر سپید بارى‏
    ...

    گفتم : کجاست لیلى ؟ مشغول دلربایی؟
    گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایى
    ....
    گفتم : بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز
    گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
    ...
    گفتم : بگو زمویش ، گفتا : که مِش نموده
    گفتم : بگو ز یارش ، گفتا : ولش نموده
    ...
    گفتم : چرا چگونه ؟ عاقل شدست مجنون ؟
    گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
    ...
    گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
    گفتا : خریده قسطى تلویزّیون به جایش

    ...‏
    گفتم : بگو ز ساقى ، حالا شده چه کاره‏ ؟
    گفتا : شده پرستار یا منشى اداره

    گفتم : بگو ز زاهد ، آن رهنماى منزل
    گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
    ...
    گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم‏ها
    گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
    ...
    گفتم : بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
    گفتا : پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى

    گفتم که : قاصدت کو ؟ آن باد صبح شرقى
    گفتا که : جاى خود را داده به فکس برقى
    ...
    گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
    گفتا : به جاى هدهد دیش است و ماهواره
    ...‏
    گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
    گفتا : به پست داده، آوُرد یا نیاوُرد ؟
    ...
    گفتم : بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
    گفتا که : ادکلن شد در شیشه‏هاى رنگى
    ...‏
    گفتم : سراغ دارى میخانه‏اى حسابى ؟
    گفتا : آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
    ...
    گفتم : بیا دو تایى لب تر کنیم پنهان
    گفتا : نمى‏هراسى از چوب پاسبانان

    گفتم : شراب نابى تو دست و پات دارى ؟
    گفتا : به جاش دارم وافور با نگارى‏
    ...
    گفتم : بلند بوده موى تو آن زمانها
    گفتا : به حبس بودم ، از ته زدند آنها
    ...
    گفتم به لحن لاتی : حافظ ما رو گرفتى ؟
    گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتى